اشك تنهایی
غنچه گریبان كه آشفت، عطر تنهایی در خاطرم پیچید
به ناگاه؛
ترسی از فراق، به تاریك روشن ذهنم نشست
یك آیه سكوت بسم الله كردم
صدای درویشی در میان هجوم افكار چرخید
بوی گل شقایق می خواست
آواز چكاوك بخشیدمش
گفت:
«تا شقایق هست، زندگی باید كرد»
گفتمش؛
كدام سیب تنهایی را گاز سرخی بزنم؟
آغوش خیال چه گرم است!!
كاش خوابم نبرد!!
باید كه شفق طلوع كرد، به راه زنم
تا آن سوی مرز رؤیاها
بر دو راهی حیرت، شبنمی در افسون گل سرخ شناور است
گل اطلسی خواهمش بخشید
داد خواهم زد؛ آی آدم ها تنهایی كجاست؟
سمت انگشت هایشان را دانه انتظار خواهم پاشید
به تماشای رقص ماه در آب
بر لب رود خواهم نشست
قطره سوز دلی را امانت خواهمش سپرد
تا برد پای سپیداری
شاید كه یاد آید اندوه دلی را به انتظار
درویشی را كه گذر خواهد كرد،
به كشكول آواز چكاوك دارد
خواهمش ستاند
و جامش پر خواهم كرد
از اشك تنهایی
> مطلب این صفحه را به زبان دلخواه خود ترجمه کنید
این خبر را با دوستان خود به اشتراک بگذارید
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
جمعه 17,ژانویه,2025